نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

آدم کنه ای هســـــــــتم؟؟؟!!!

امشب لیله الرغائبه  

شب آرزوهـــــــــاست... 

تبسم شیرین عشق٬ گوشه ی نگاه خداســـــــت 

تورا به نگاه او میسپارم...   

مرا هم در دعایت فراموش نکن...

 

امروز ۲تا امتحان داشتم! وای تمام اجداد پدریمو دیدم!!! 

البته امتحان اولی رو که اصن لاشو باز نکرده بودم!!با اعتماد به نفس کامل رفتم سر امتحان!!  

ای بد نزده بودم تستارو!!! بعد امتحان من و تمشکی  رفتیم دفتر استاد و رفتیم رو مخش که استــــــــــــــــــــاد برگه مارو صحیح کن!ما استرس داریمو از این چرت و پرتا! 

بدبخت گیج شده بود از دست ما! کم مونده بود همون ۴تا شوید مویی هم که داشت بکنه!!! 

تازه فهمیدم چقـــــــــــــــدر آدمه کنه ای هستم !حالا نمیدونم واقعا هستم یا نه؟؟!!! ولی خوب شرایط حاد بود!!! 

امتحان بعدیمونم که ۴ بعد از ظهر بود ! خیلی اذیت شدم!آخرم اونجوری که میخواستم نشد! 

ببین امتحانه چی بود که تمشکی برا اولین بار میگفت میخوام حذف کنم!اونوفت منی که همیشه ی خدا ساز حذف کردنو میزنم امروز بهش دلداری میدادم!حالا چطوری؟ بدبخت همون ی ذره روحیه هم که داشت از دست داد! میگفتم فوقش میوقتی دیگه !فوقش مشروط میشی دیگه!!! بدبخت اشکش در اومده بود!!! خودش میگفت گندم اینجوری بگو اونجوری بگو بزار روحیه بگیرم!!!منم حســــــــــــــابی بهش روحیه دادم! برا همین از این به بعد میخوام سعی کنم  به کسی تو این مسائلا دلداری ندم!!!! فکر کنم تا آخر امتحانا توپه توپه!!! 

 ولی خدارو شکر روز بدی نبود...

نظرات 10 + ارسال نظر
. بـــانــ و تمشـــ کی . پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:14 ب.ظ http://tameshki.com

زکی باحال بود
کامل نخوندم !

کنه؟
گمشو !!!
اون کارایی که من کردم !! تو به این مظلومی ؟
اسمت بد در رفته :ی

. بـــانــ و تمشـــ کی . پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:16 ب.ظ

به روزم:*

عاشقتم

. بـــانــ و تمشـــ کی . پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:18 ب.ظ

هه هه

اره موافقم روحیه نده !!
خندم گرفته بود !!
بگو من میتونم !!
بگو ما میتونیم
هه هه !!
حالم خیلی بد بود !
حالم داشت بهم میخورد از بس خونده بودم !
بعد فکر کن هیچی یادت نیاد !!
خیلی زور داره !
بغضی بازم !
منو دعا میکنی گندمی ؟
تونوخدا :*

. بـــانــ و تمشـــ کی . پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:27 ب.ظ

:پی

Dream Girl پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:33 ب.ظ

شب آرزوهاست و من آرزو دارم

دلت مثل بهار، پر شود از لحظه های ماندگار

زندگیت خالی از اندوه و غم، لحظه های شادمانی بی شمار

حامد پنج‌شنبه 27 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:36 ب.ظ http://dakhmeh.blogsky.com/

سلام بر آبجی خانوم درس خون !
من الان نزدیک به هشت ساله که دارم درس می خونم و امتحان میدم و می افتم و مشروط میشم و ... ولی هنوز نفهمیدم این استرس و ناراحتی از بد امتحان دادن چیه !
راستی این شب آرزوها چی هست ؟ یعنی آرزوها براورده میشن ؟

Dream Girl جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:03 ق.ظ

کلن و راحت بگم که به همه ی آرزوهای خوب خوبت برسی
برا منم دعا کن ...

امتحانای عمومیت بوده دیگه...
ایشالا بقیه امتحاناتم به همین خوبی بدی

بابا درس خون٬ زرنگ
ای ول دانشجوی سخت کوش و روحیه بده!

leila شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:53 ب.ظ http://www.spotdark.blogfa.com

مرسی گندمی...
سعی میکنم...میسی کـــ میای پیشم...

حامد شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:28 ب.ظ

ای بابا خودتم که آپ نکردی !!! اونوقت به من میگی ؟!؟!

Smile To Me یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ق.ظ http://www.xyz.blogsky.com

سلام سلام

کنه ببین خودت شروع کردیا...تحقیر کردی و پایه ی یه کل کل حسابی رو گذاشتی!!!

تخریب کردی دختر مردمو با این دلداریت...شپش!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد