وقتی حوصلت سر میره! وقتی دلت گرقته! وقتی بغض داری و هیشکی نیست که بهت کمک کنه!
چه فکرایی میاد تو ذهنت؟! مثل فرار! به چطوری و چگونگیشو ! با چی و کجاش وآیندش ! فکر نمیکنی!
تنها چیزی که میاد تو ذهنت٬ فراره! فرار کردن از آدمهایی که همیشه به خودت دلداری میدادی که هستن! دوست دارن! حواسشون بهته! نگات میکنن! درد وناراحتیت برا اونا هم خوشاییند نیست!!!
فرار از آدمهایی که به فکرشون بودی! نگرانشون بودی! کمکشون کردی! هواشونو داشتی!
کم و زیادش مهم نیست! مهم این بود که تا جایی که در توانت بود شاید بعضی جاها بیشتر از توانت مایه گذاشتی! بعدش چی؟!
خیلی راحت از کنارت میگذرن! خیلی راحت! خیلی راحت تر از اون چیزی که میشه فکرش و کرد!
ی چیزیو تو وجودِ خودم خوب میدونم! اینکه آدم متوقعی نیستم! همینه که عذابم میده!!
چن روزیه که با خودم کلنجار میرمو دارم به آدمای دورو اطرافم دقیق تر نگاه میکنم!
چقدر برا آدم گرون تموم میشه که فکر کنه دیگران اونو فقط برا منافعه خودشون میخوان!
نه برای خودش!!
احساس حیوان چهار پایی رو دارم که فقط برای تحمل و بار کشی مشکلات دیگران برگزیده شدم!!
زندگی برام با آدمهای اطرافم سخت و آزار دهنده شده!!!
کجا برم؟ اصن راهِ فراری هست؟!؟!؟!
منم چن وقت پیش همین حسو داشتم
البته هنوزم دارم....
....
بعضی وقتا واقعا لازمه این فرار
حتی از کسایی که دوسشون داری
از کسایی که دوسِت دارن
...
اما راه فراری نیست
وقتیم فک میکنی می بینی جاییم نیس که فرار کنی و فراموش کنی آدمای اطرافتُ ٬ خیلی سخت تره!
انگاری همیشه بهت وصلن... به مغزت... به قلبت... به روحت وصلن!
......
خیلی بده!
اوهوم! بعضی وقتا لازمه!
کاش میشد با ی چیزی٬ ی شیء این اتصالو پاره کرد!بعد ی مدت میرفتی ی جایی دور از همه! دور از هر وابستگی و تعلق!
همین که نوشتی شاید یه ذره حست رو بهتر کنه...
...
نوشتن شاید کوچکترین مرهم باشه
ولی بعضی وقتا واقعا غنیمته
شاید....
اره بعضی وقتا خیلی غنیمته! مخصوصا برا من که نمیتونم دردِ دلمو به اطرافیانم بگم و به زبون بیارم!!
ممنونم ازت دختر رویایی
گندم عزیزم منم گاهی که بعضی از رفتارای اطرافیانم رو می بینم واقعا حالم بد میشه.. اما خب کاریش نمیشه کرد.. شاید ما هم گاهی اینجوری باشیم.. دارم خودمو راضی میکنم که یه جور دیگه به این قضیه نگاه کنم.. اینکه اشکال نداره ، من دلمو مکدر نکنم ، مهربانی کنم اما به شرط زیادی لطف نکردن که طرف فک کنه میتونه هرجور با آدم برخورد کنه
اوهوم....ما هم توقع هایی داریم! ولی شدت و ضعف داره!
اینطوریم خوبه...
ممنونم از نظرت...
سلام

خوبى ؟
معمولا خواهر ها با هم راحتن ، چرا با خواهرت درد دل نمیکنى ؟
دیگه نبینم بیاى از ایده هاى من ایراد بگیریا .
من اصلا دوست دارم دوتا دستمو بکنم تو دماغم . دماغ خودمه
سلام






مرسی
اصولا تا پیمانه ی صبرم خیلی پر نشه٬ اهل دردو دل نیستم! عادت به بیان مشکلاتمم ندارم مگر اینکه خیلی از پا درم بیاره!
شما ببخش
فقط خواستم بگم احساس نمیکنی ی کوچولو کثیفه؟!
فقط خواستم کمکی کرده باشم!
فقط لااقل قول بده بعد از انجام کارت حسابی دستاتو ضد عفونی کنی؟
راستی اینجوری پیش بری در آینده هیچکی بهت زن نمیده ها؟!
خیلی چیزا مالِ خودِ آدمه ولی در مقابلِدیگران هم مسئوله!
نه عزیزم اینجورام که فکر میکنی نیست !!
گاهی ادما مشغولن !
مثل خودت که همیشه مشغولی !!
مگه میشه ادما متوقع نباشن ؟!
همین الان تو خودت متوقع بودی !
این نوع توقع که کم و با ارزشه خیلی خوبه !
گاهی اطرافیان و به خودشون میاره
منظورم از متوقع بودن این بود که توقع دیگران از من خیلی بیشتر از توقعیه که من از دیگران دارم!
و اینکه من انجام میدمو اونا....
همه ی ادمها متوقع هستم فقط تو وجودشون کم و زیاد داره!!
نمیدونم شاید منم بعضی وقتا خیلی خودخواه میشم!
ولی زمانی که اینجوری میشم میرم تو لاکِ خودم! و اینکه دیگران باز تو اون شرایط ازم توقع دارن٬ اینه که اذیتم میکنه!
نمیدونم شاید درک کردن من ی کوچولو سخت باشه!!
الان خیلی حالم بهتره! با خودم همیشه کنار میام!!
سلام گندم
منتظرتم . بیا نظرتو در مورد من بگو
مرسی
سلام
حتما...
گندم چی بگم که گاهی اوقات این تو شدم و کمم نبوده
و نه یه جواب یا راهه چاره یا فرار ازش پیدا نکردم
ولی گندم بی خیال، اگه گریه کنی منم گریه می کنما
آره! پیدا نمیشه! تنها راهش کنار اومدن باهاشه!!
نه گریه نمیکنم! پوستم داره مثه کروکدیل سخت میشه!!
سلام و عرض ادب
این حس نشان دهنده مهربانی و خوشدلی شماست.اما باید بدانید شرایط سخت روزگار خیلی ها را سنگدل کرده است بطوری که حس چشایی آنها مهربانی را برایشان تعریف نمی کند!
سلام
شاید همینیه که شما فرمودید....
ممنونم...
درود بر آبجی خانوم
)
من فکر می کنم تو اینجور وقتا فقط گذر زمان به داد آدم می رسه !!
بعضی وقتا آدم نمودار احوالات درونیش تو مینیممه و تو اون مواقع شاید برداشت درستی از اطرافیان نداشته باشه ! به خاطر همینم توصیه می کنن تو این مینیمم ها تصمیم گیری نکنید!(چی گفتم !!! خودم که نفهمیدم اگه تو هم نفهمیدی اشکال نداره !!
ایشالله که این مشکلت با گذر زمان حل بشه !
مرسی٬ اره گذر زمان خیلی کمک میکنه به ادم!
شب بخیر
...
خوابی یا بیدار
خوبی؟ ازون حال در اومدی؟
سلام


شب بخیر
بیدارم
مرسی٬ اوهوم بهترم ممنون٬ ی جورایی آرامشِ بعدِطوفانم!
سعی میکنم ی جورایی با خودم کنار بیام!
سلام گندم جون
مرسی که اومدی .
سلام
خواهش میکنم...
تورو خدا یادآوری نکن. دوماه پیش جشن فارغ التحصیلی ما بود. داغ دلمو تازه نکن..
من یکی کلی خاطره از یونیمون دارم، هرچند وقت یه بار که یادم میوغته بغض گلومو میگیری و گریه میکنم..
آخی نازی! میدونم خیلی سخته!


درکت میکنم!
عیبی نداره بیا با هم مرور میکنیم!
راستی چون برای چن پست قبلتر کامنت گذاشتی نزدیک بود نبینم کامنتتو!!