نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

نــا گفتــه هائی از جنس ِ گنــــدم

ஜღ کــسی چه میــدانـد٬ شــایــد زمیــن ِمــا جهنــم ِ سیــ ـاره ای دیــگر بــاشــد...ஜღ

کار بانکی

امروز رفتم بانک٬ وقتی اومدم خونه اول کاری که کردم این بود که خودمو تو آینه نگاه کنم ببینم رو پیشونیم چی نوشته!!!  

هر کی از در وارد شد فیششو داد دسته من !  

خانوم ببخشید میشه این فیشو  برام پر کنید؟؟؟  

من؟خواهش میکنم!!!  

حالاخیلی من ریاضیاتم قویه! سره این صفر ها همیشه مشکل دارم!!! 

نوبتم شد و رفتم نشستم٬ فیشو دادم  دست آقای متصدی .... 

 من: جناب ببخشید میشه این صفراشو چک کنید؟ من همیشه با این صفرا مشکل دارم!

 آقای متصدی: بله حتما! میخواین برداشت کنید؟! 

 من:بله! 

آقای متصدی:درسته! فقط خیلی مواظب باشیدا! دیروز پول ی نفرو زدن! 

من: اِ بابا! چن روز پیش که منم دم عابر بودم کیف ِی نفرم که ....  

آقای متصدی:آره آره! شما هم بودید!؟! دیدید با قمه بودن؟؟!!

من: آره من دیدمشون!! چقدر تو کیف پیرمرد ِپول بود؟ هنوز نگرفتنشون؟! 

آقای متصدی: خودشونو نه! تو کیف ی پنج میلیون بود ولی تو حسابش دویست میلیون پول بود!!! ی صد و بیست میلیونو پس گرفتن! رفته بودن طلا فروشی و.... 

آخ! حواسم نبود من اشتباهی به حسابتون واریز کردم! 

من:جد!؟! 

آقای متصدی:ببخشید شرمنده!! 

 من:یعنی به جای اینکه سه تومن از حسابم بردارید! سه تومن اضافه کردین؟؟؟ 

آقای متصدی:ببخشید! الان درستش میکنم! 

من: حالا مشکلیم نداره من اعتراضی  ندارم!!! 

آقای متصدی: بعد از چن دقیقه٬ بفرمایید درستش کردم! 

من: 

 

*باید به پریا بگم حتما بیاد تو این بانک حساب باز کنه!! آخه عاشقه این برادرانه قراییه!!! 

امروز اومده بودن بانک٬ فکر  کنم داداش بزرگه دسته چک میخواست بگیره!! 

 

*آرزوی گندم:امروز دوس داشتم ی برف خیلی توپ میومد! اون شالگردنِ قرمز دوس داشتنیمو دور گردنم می بستم و برای خودم قدم میزدم!! البته اگه تمشکی هم باهام بود خوب خیلی بهتر بود! قدم میزدیم و از دنیای خودمون می گفتیم و لذت میبردیم!! 

یادش بخیر! تمشکی امشب یادِ روزای بارونی منو انداخت! روزای یونی!  پیاده روی تو سر بالایی یونی! آهنگِ طالب زاده....مرور کردن خاطرات شیرین... 

مسخرم نکنید خوب! دلم برف و سرما میخواد! 

آخه خودم بچه سرمام! 

این پستمم خیلی جیگولی شدا!

نظرات 20 + ارسال نظر
وبساز پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ق.ظ http://www.2websaz.co.cc

همیشه هستند کسانی که نمی خواهند پرواز تو را ببینند تو به پرواز فکر کن نه به آنها

ســــخن مانند دامن دخــتران است , هر چه کوتاه تر باشد به هدف نزدیک تر است (امیر جوان)


چه دعایی کنمت بهتر از آن ، که خدا پنجره ای رو به اطاقت باشد

وبساز ابزار وب نویسان جوان
جدیدترین کذهای موزیک

عاشق 17 ساله پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:42 ق.ظ http://www.a-loveis-m.blogfa.com

سلام عزیز
امیدوارم حالت خوب باشه.
وب زیبایی داری.
مطالبت باحال بود.
حقیقت نیاز به کمک دارم.
تورو خدا بیا تو هم مثل بقیه بهم کمک کن.
خواهش میکنم...
منتظرم.[گل]

سلام
حتما....

DrEaM GiRl پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:48 ق.ظ http://i-and-me.blogsky.com/

سلاااااااام
شبت بخیر

میگم این کارمند بانکه خیلی محوِت شده بوده و اِلَا ازشون بعیده همچین کاری!
یا واسه تعریف داستان سرقت زیادی از خودش هیجان نشون داده! از وسعش خارج شده هیجانه حواسش پرت شده!

الهـــــــــــی
واااااااااااااای برف چه آرزوی خوبی
دم همه ی بچه زمستونیا گرم
(پارتی بازی نبودا !)

سلام
مرسی شب تو هم بخیر باشه
خودشم گفت٬ گفت ۲تا آیکون بغل هم میاد بالا برا همین داشته صحبت میکرده٬ حواسش پرت شده!
کاش بودی قیافشو میدیدی!همچین داشت با انرژی از سرقتا تعریف میکرد !! انگاری خودش وسطِ ماجرا بوده!!!
نه بابا اتفاقا روزی که رفته بودم برا اولین بار تو بانکه حساب بازکنم٬ همین آقاهه بود! بعد اومد عکسِ کارتِ ملیمو با خودم تطبیق بده!
ی نگاه به عکسم کرد ی نگاه به خودم! یهو زد زیره خنده!
گفت چقدر قیافتون فرق کرده!
یعنی میخواست بگه خیلی زشتی!!!
خواهرمم اومد آرومم کنه بدترم کرد! گفت گندم ناراحت نباش خواسته بگه بچه بودی زشت بودی! الان خوشگل شدی!
تا چن وقت خونه راه میرفتم٬ فشش میدادم!
ببخش زیاد شد! هروقت یاد این موضوع میوفتم داغ میکنم!

shakiba پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:51 ق.ظ http://kavirbienteha.blogsky.com

سلام
منم همیشه با این صفرا مشکل دارم!!!
یه بار رفتم از حسابم یه ملیون تومن برداشت کنم توی قسمت به حروف نوشتم یک ملیارد ریال !!!!!!!!
فقط شانس آوردم که متصدی دختر بود !!
جفتمون از این شوت بازی من خندمون گرفته بود!!و بانک هم پر مشتری بود هی جفتمون میخواستیم از خنده منفجر بشیم ولی خودمون رو کنترل میکردیم و زیر زیری میخندیدم!!!!!!

سلام
خوب خیلی سختن!
چه جالب ! پس شما هم مثه من از این سوتیا میدید؟!
آره اگه خانوم باشه خوب بهتره! ابرو ریزیش کمتره!

DrEaM GiRl پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:56 ق.ظ http://i-and-me.blogsky.com/

من واسه نوشتن رقم همیشه سه رقم سه رقم بینشون ویرگول میذارم از چپ به راست رو ی چرکنویسی چیزی ....
بعد یه صفر اضافه میکنم بعد همین عمل دوباره تکرار میکنم ...

اینو نوشتم به خودت امیدوار شی!
مثه اینایی که تازه سواد یاد گرفتن اونم نه تو مدرسه٬ تو نهضت! ... مصیبتِ!!!!!!

آخه جالب اینجاس من ازین کارا هم میکنم!
هیم بهم میگن٬ ی صفر بعدش بهش اضافه کنم حله ها! ولی باز من نمیفهمم!!
کلا تو این زمینه من نمیفهمم!!

حامد پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:08 ق.ظ

سلام
چه آقای متصدی حواس پرتی ! منم با رویایی موافقم ! یا محوت شده بوده یا هیجانش زیاد بوده !
برف !!! آی گفتی !

سلام
همون خیلی هیجانش برای تعریف ماجرا زیاد بود!!!
از اون دسته از ادمها بود که خیلی با انژری حرف میزنن!!

DrEaM GiRl پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:25 ق.ظ

خاک عالم بیسوادیم دیگه هویدا شد! چه آبروبری ای شد!

از راست به چپ ویرگول میذارم

خدا نکنه گلم....
مطمئنی رویایی جون؟؟!
آخه من از چب به راست ویرگول میزارمااااااااااااااااا؟؟!!!

پس با این تفاسیر کلا دیگه نمشیه برای من کاری کرد!!!
از دست رفتم!!

DrEaM GiRl پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:51 ق.ظ

نه اون سوء تفاهمه گندم جونم

نه تو هم منظورت همون راست به چپ بود!

من دچار سوء تفاهمت کردم با اون سواده مورچه خوردم

نمیدونم!
والا پاک گیج شدم!
حتما همینیه که شما میگید!
البته شایدم اونا اشتباه میکنن!! اینم میشه!

گربه تنها پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:33 ق.ظ http://devil-angel.blogsky.com

ببین من چند روزی هست میخوام برم بانک تنبلیم میاد میشه شما زحمتش را بکشی

اوم! باشه ایرادی نداره!!
فقط فیفتی فیفتی !!اوکی؟!

آقاپسر پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:12 ق.ظ http://www.aghapesar.ir

میگم ما داریم تو شرکت روی یه سیستم حسابداری کار میکنیم ... یه دستی میرسونی تو تبدیل ها کمک کنی ...

تیکه اولش جدی بود و تیکه دومش شوخی یهو به دل نگیری ...

خوب باشی ...

باشه مشکلی نداره! میام!
فقط من باید پایه حقوقم بالا باشه ها! گفته باشمممممممممممممم!!
آها باید مرخصی هم بهم زیاد بدی! دیگه؟!
فعلا همینا! حالا اگه بعدا یادم اومد میگم!!

باران پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 12:00 ب.ظ http://man-baranam.blogfa.com/

اگر عزراییل فرشته ی نافرمان بود
جان آدم هایی را که خداوند دوستشان داشت را بیشتر میگرفت
دردناک تر میگرفت
ترسناک تر می بود ....
و برای آدم های بد ، مرگ راحت تر بود

البته فقط شاید ....

درسته شاید!
چون اگه اونم نافرمانی میکرد٬ حق صدمه زدن به بنده ها رو نداشت!
وضیفشم به عهده ی ی نفر دیگه مقرر میشد!

. بــانــ و تمـ-شکـ-ـی پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:14 ب.ظ http://tameshki.com


پریا ؟!

دلم براش تنگ شده !
موهای رابعه خیلی دوست دارم ببینم چه شکلی شده !

یادته بارونای یونی ؟!
میخوام

تو کلا کاری غیر از راه رفتن رو اعصابِ من نداری دیگه؟!
ایشاا... کچل شده باشه تا حالا!!!
نمیدونم خبرش قرار بود تابستون شوهر کنه! کرد ما از شرش راحت شیم؟!

مقداد پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:50 ب.ظ http://shaperak.blogsky.com

سلام، آپم..

وبت برام باز نمیکنه!!

ناهید پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ب.ظ

گندم خانم ، یا بهتر بگم گندمکم ،
چه آرزوی نازی داری.ایشالا زمستون یه برف توپ بباره با شال گردن خوشگلت بری بیرون.

عزیزم طاعاتت قبول و عیدت مبارک.خیلی التماس دعا دارم.

سلام
مرسی
ایشاا...
ممنونم٬همینطور برای شما...

احسان پنج‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 10:57 ب.ظ http://ahoorae.wordpress.com

منم این وسط مدادم دیگه؟! بانو تمشکی رو به یه روزه برفی دعوت میکنی اونوقت منو دعوت نمیکنی؟ خوش به حالش، بهش حسودیم شد
شوخی کردم، گفتم فضا عوض شه
همین الان یه توده ابر برفی سند کردیم سمت شما، چیکار کنیم دیگه یه گندم که بیشتر نداریم

این حرفا چیه؟!
آخه تمشکی دوسته دنیای واقعیمه!!
شما که کرج نزدی بیای با ما هم دانشگاهی شی!!
اگه میومدی حتما یه ی پیاده روی دعوتت میکردم!!
قربون شما!
میگم هوا یهویی سرد شد!! پَ کارِ شما بود؟!

آقاپسر جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ق.ظ http://www.aghapesar.ir

بسته به استعدادت توی همون صفر گذاری داره همه اینایی که گفتی ...
حالا اگه خواستی شاید واست پارتی بازی کردم

عیدت مبارک ...

خوب باشی

اوم ! خوب صفر گذاریه منم بسته به صفر گذاریه شما تو پایه حقوقِ
من داره!!

پارتی بازی؟! نه! ما به استعداد و توانایی های خودمون ایمان داریم!!

عیدِشما هم میارک...

DrEaM GiRl جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ق.ظ http://i-and-me.blogsky.com/

سلااااااااام گندم جونم

عیـــــــــــــــــــــدت مبارک

سلام رویایی جون
عیدِشما هم مبارک باشه
ایشاا...همیشه روزات عید باشه و لبت خندون

احسان جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ب.ظ http://ahoorae.wordpress.com

مرسی
خوب پس بازم خوش به حال بانو تمشکی
از اونجا تا کرج راهی نیست که
شما دعوت کن من با همون ابرا پرواز میکنم میام
اااا چه خوب، خوشحالمون کردی

خواهش
باشه!!!

َAra جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 03:25 ب.ظ http://zendegieara.blogsky.com

سلام

من دلم بارون میخواد . یه بارونی که نم نم بباره و همه جا رو مه گرفته باشه . یه سوز سردم بخوره تو صورتم .

حس منم اینطوریه دیگه . ولی من بچه بهارم . نمیدونم چرا حسم مال بهار نیست .

راستی از اونجایی که ما آدم بخشنده ای هستیم شما رو بخشیدیم . ولی دیگه تکرار نشه چون من دلم نازکه .

سلام
اَی گفتی آرا!!عاشقشم!!! بهم آرامش میده!!
بخاطره اینه که هم فصلش هم بچه هاش جیگرن!!!
خدا رو شکر!!
اصولا دخترا دل نازکن نه پسرا؟؟!!!

آقاپسر جمعه 19 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 09:26 ب.ظ http://www.aghapesar.ir

در اینگونه مواقع باید گفت شما علاوه بر استعداد در صفر گذاری اعتماد به نفس بالایی هم داری
شما اگه افتخار دادی اومدی صفر گذاریش با من
(منم مثه خودت اعتماد به نفسم بالاس )
خوب باشی ...


اتفاقا من اصلا اعتماد به نفس ندارم!! اطرافیانمم همیشه با این مسئله ی من موشکول دارن!!
خوب پس کارم پیدا کردم!! البته اصلن به رشتم مربوط نیست!!
ولی خوب من ی کاریش میکنم!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد