به هر حال همیشه دنیا به کام نیست ُ گاهی اون روی سکه رو هم به ما نشون میده !
این بارم نوبت من ُ نوشی بود !
بلااجبار مجبور شدیم با استاد خبیث ِ که ی سری به شدت معتقدن خون آشامه ُ اینا
چهار واحدی رو برداریم!
دیروز رفتیم سر کلاسش ! از صب قلبمون تو دستمون اینور و اونور میرفتیم!
یعنی هلاک میمیک ِصورتشم ! هر کدوم از اجزاش ی ور بود ! لب بالاش میرفت سمت شمال شرقی! لب پایین جنوب غربی ! یهو تو ی چشم به هم زدن تغییر مسیر میدادن !
چه ها گذشت بماند !
اما چیزی که بیشتر برام مهم بود ! ادبیات ی استاد تاریخ روابط خارجی بود !
مثلا :
بترک ! ( یعنی حرفت ُ بزن )
اندازه ی سن ِ خرسه ! ( سن ُ سالی ازش گذشته )
و خیلی کلمات گوهر بار دیگر که الان تو ذهنم نی !
بعدشم رک گفت میخوام از جلسه ی بعد بینتون دعوا بندازم بعدش خودم بشینم کنار حال کنم !
فکر میکنم هر جلسه ی چن تا کشته ُزخمی داشته باشیم !!
اتفاقا از صب همش دارم به خرسه فک میکنم .. ینی نمرد از خجالت ؟

به بابائی هم گفتم .. شاخ دراورد ...
از همین الان واسه هفته ی دیگه اعصاب ندارم
تف بهت واس فردا
نمرد دیگه!!

تو هم که نرفتی !
نگران هفته ی بعد نباش قرار نیاد این هفته!
بکش استاد رو
همیشه این راه جواب داده ... یه جامعه راحت شده معمولا
ینی قتل عمد کنم؟
ایشالا خوب میشه:(
مرسی فدات شم : -*
الان حالش خیلی بهتره!
خدا ....
خدایا تو با آن بزرگی
در آن آسمانها
دعایی به این کوچکی را ....
تو دریاب
آمین
ما یه استاد داشتیم کلا سر کلاس حرفای +18 میزد کسی هم جرات نداشت حرف بزنه !
چون هم خیلی از درسای تخصصی مون با این استاد بود هم اینکه با رئیس دانشگاه دوس بود و خلاصه هر چی دوس داشت میگفت
اره ما هم زیاد داریم از این استادا
چه استاد باحالی!!
خدا ی چند تا از این استادا نصیب ما کنه!!
خیلی باحالن
بیا من همشونو میدم به شما
امیدوارم که نمره دادنش خوب باشه
اصلا