۲۱سال قبل..
به اذن خدا..
فرشته در گوش ِدخترک زمزمه ای کرد ُ او را در سبدی گذاشت و در راه ِ نوری سُر داد..
دخترک در زمان گم شد.. رفت ُ رفت ..
دخترک ِ حساس ُ زود رنج ِما آن گونه که فرشته در گوشش دعا کرده بود..بخت یارش نبود !!
افتاد در دنیای آدمی..
دنیای ما..
۲۱سال قبل..
امشب تولد همون دخترک ِقصه ی منه !! دخترکی که گرچه از دنیای آدمی خسته س ! گرچه
خودش را تنها حس میکنه ! اما هنوز امید داره.. امید به روزهای بیست ُ دوسالگیش !!
دخترک ِ داستانم بهترین ها رو برات آرزو میکنم : *
تو میتونی بهترین باشی .. لیاقتش رو داری ..
تحصیل ..کار .. ازدواج ..بهتریناش رو برات آرزو میکنم مهرنوش ِنازنینم..
من مهم نیستم.. بی من یا با من : )
تولدت مباک
گندم : )