به نظرم یکی از سخترین کارا تو دنـــیـــا آشپــزی ِ !!
فکر این که ی روز مجبور باشم خودم همیشه آشپزی کنم اعصابم بهم میریزه !!
خیلی مزخرفه ! صب پاشی مجبور باشی ناهار درست کنی ! بعد ِناهار فک کنی که شام چی درست کنی!! دیوانه کنندس!! بدتر از اون اینه که علاقه ای هم به این کار نداشته باشی!!
بدتر تر از اونم اینه که اصن آشپزی بلد نباشی ! هعی!
امروزم یکی از اون روزای ِسخت بود!
بخاطر اینکه داداشم غذا درست نکنه مجبور شدم خودم دست به کار شم !! از اول تا آخرم جنگ کردیم ! اون هی میگفت تو بلد نیستی برو اونور!! منم هی میگفتم تو دس بزنی دیگه من نمیتونم بخوردم!!
حواسمم پرت کرد انگشتم سوخت !!
همیشه فک میکنم باید جای منو داداشم عوض میشد! آخه آشپزیش خوبه ! تند ُفرضم هست !
به جاش من ی کار ساده میخوام انجام بدم ی صب تا شب زمان میبره !!
اصن کی گفته زنها باید آشپزی یاد بگیرن ُ هی غذا درست کنن !
مردها چی کارن ! اونا باید آشپزی کنن ! البته با دستکش!