من:مامان من هندونه میخوام!
مامان:تو یخچال بده بابا ببُره!
من:خودم میتونم !!
مامان:نمیتونیااا
من: وایییییییییییی !!
مامان:چی شد؟
من:هندونه از دستم افتاد! ترکید وسط آشپزخونه !! دینامیت توش میزاشتن اینجوری منفجر نمیشد که من منفجرش کردم!!
مامان:گفتم نمیتونیااااااااااا!! چی کار کردی!!
من:بدو فرش ِآشپزخونتو از سر کوچه بگیر..آب هندونه بردتش!!
مامان:..
×کلا به درد هیچ کاری نمیخورم!! این چندمین خرابکاریمه!! ی ساعت قبلشم ی قاشق ماست ریتخم رو فرش تازه شسته شده ی مامی!!
*نمیدونم چه رشته ای رو برای ارشد انتخاب کنم! روابط بین الملل یا حقوق بین الملل!!