تلافی!!

دیروز با مامان اینا ُ خواهری رفتیم جیگرکی!! خیلی حال داد جای همه خالی! به سلامتی رژیمِمونم شکوندیم!!

بعدم رفتیم خونه ی خواهری تا مختار نامه رو ببینیم!!  

موقعه ی اومدن بنده ی پسه گردنی مشتی نثار ِ خواهری کردم!! اونم نامردی نکرد! کمین کرد تا موقعی که من اومدم بیام بیرون از خونه ُ دستم پر وسائل بود!! چن تا پسه گردنیه خیلی مشتی تر نثار من کرد!! 

ناخنش گرفت به گوشم!! منم قاطی کردمُ وسائلُ ول کردمُ د ِ بدو سمت ِ خواهری برای تلافی!! 

که ایشان فرار کردُ رفت تو اتاق ُ درم بست!! منم تا نصفه رفتم داخل که یهو ی عامل ِ باز دارنده مانع شد که دیدم٬ به به !! مامیه محترمه هستن!! 

خلاصه نصف داخل٬ نصف بیرون!! موفق نشده !! بعد از کشیدن ِ خطُ نشان های بسیار خانه را ترک گفته ُ وقتیَم به خانه آمدیم زنگیدم خانه شانُ دوباره تهدیداتم را از سر برایش گفتم که تا مدتها آفتابی نشه خونه ی ما!!

به مامی هم شکایت کردم که چرا نذاشتی بگیرمش!!؟! اونم گفت اگه دسته تو بهش میرسید دیگه هیچی ازش نمیموند!! 

خلاصه شبم نشستیم ی فیلم ترسناکِ خیلی ترسناک دیدیم!! که از ترسمان در ِ اتاقمان را باز گذاشته موقع خواب که یهو دیدیم! به! چه موزیک سمفونیکی مامیُ ددی اجرا میکنن!! 

مامی دری ویریه ویولن میرفت!! ددی هم دوپس دوپس ِجاز میرفت!! 

این میرفت!! اون میومد!!(جفتی سرما خوردنُ بینی ها کیپ!!)  

اون وسط مسطا هم ی صدای بچه گربه میومد!! که من آخرم نفهیمدم از کجا میومد!! 

بعدش ی لحضه ساکت شدن!! منم حال کردُ گفتم خوب خدا رو شکر!!  اومدم تا از این پهلو به اون پهلو شَم دوباره شروع کردن!!

خلاصه ترجیح دادم درُ ببندمُ با ترس بخوابم تا با صدای دل انگیزُ رو ح بخش ِ خُرُ پُفِ اونا!! 

ولی هنوز در فکر تلافی هستیم!!