خیلی نوشت!!

دیروز رفتیم امامزاده صالح با نوشی و طنین..اینقدر شیطنت کردم که جفتی قیافه هاشون اینجوری بود!! 

البته ی جورایی تلفاتم دادم! ی بار پام موند لای در اتوبوس!! ی بارم که روی پله برقی داشتم قلمروم رو براشون مشخص میکردم گوشه ی پام گرفت به لبه های پله برقی!! اومدنی خونه کلا لنگ میزدم!! ی آقای محترمی هم تو اتوبوس دایره میزدُ میخوند..خیلی قر داشت!! هر چی گفتم بزارید برم بهش کمک کنم٬ من برم کلی کاسب میشه ثواب داره! نذاشتن که!  کلا حسودن!!  

تو بازارچه آلوچه جنگلی و لواشک بود ٬آقاهه هی ی قاشق میداد که ما تست کنیم که از هر کدوم که میخوایم بگیریم!منم به نوشی میگفتم هی بیا بریم ته بازار بعد هی بیایم دوباره بهمون بده! ی چن بار که بریم بیام حله!!دیگه سیر میشیم! لازم نیست بخریم!!~>تیریپ اسکروچی!!

*قدم زدن زیر بارونِ خدا و نگاه کردن به طبیعت خدا..ی حس ِخاصی داره..لذت بخشه.. خدایا این ابراتو از ما نگیر..آفتاب کل انرژی منو میگیره!! 

* گندم نوشت:فعلا که کله شقیم کار دستم نداده!! از این به بعدشم امیدوارم نده!! 

*خیلی باریط نوشت:در این شهر صدای پای مردمیست که همچنانکه تو را میبوسند٬ طناب دار تو را میبافند٬مردمیکه صادقانه دروغ میگویند و خالصانه به تو خیانت میکنند٬در این شهر هر چه تنهاتر باشی پیروزتری... 

*امیدواری نوشت:میخوام رژیم بگیرم..نمیشه! باید حسش بیاد...دنبال ی جایزه برا خودم میگردم که برام بشه ی تشویق!! از فردا میخوام شروع کنم.. 

شیطانی نوشت:سکه شده ۴۰۰تومن! قابل ِ توجه ی خانوم های متاهل یا در شرف تاهل!! برید بزارید اجرا حقتونو بگیرید!!