دو هفته س که روزهای سنگینی دارم! فشار از هر جهت که فکرشو بشه کرد! مریضی خواهرم ! بستری شدن دوبارش ! مشکلات روحی خودم !درگیریم با اطرافیان..چیزایی شنیدم و دیدم که اصن دوس نداشتم اتفاق بیفتن! درسم و کارایی که خودم میخوام انجام بدم و در توانم نیست اونم ی طرف !هضمش برام سخته که باور کنم یا بهم ثابت بشه که تمام اون چیزایی که ذره ذره در وجودم به وجود اومده همشون در ی لحضه پوچ ُ تو خالی در نظرم تجسم بشه !
حالا هم که نزدیک ترین دوستم فردا داره برای بار دوم میره اتاق عمل !! : ( خیلی براش ناراحتم..
میدونم براش هیچ اتفاقی نمیفته !! برات همیشه آروزی سلامتی میکنم عزیزم : *
بغضی که تو گلم ِدیگه داره میشه برام ی عادت..!!