به هر حال همیشه دنیا به کام نیست ُ گاهی اون روی سکه رو هم به ما نشون میده !
این بارم نوبت من ُ نوشی بود !
بلااجبار مجبور شدیم با استاد خبیث ِ که ی سری به شدت معتقدن خون آشامه ُ اینا
چهار واحدی رو برداریم!
دیروز رفتیم سر کلاسش ! از صب قلبمون تو دستمون اینور و اونور میرفتیم!
یعنی هلاک میمیک ِصورتشم ! هر کدوم از اجزاش ی ور بود ! لب بالاش میرفت سمت شمال شرقی! لب پایین جنوب غربی ! یهو تو ی چشم به هم زدن تغییر مسیر میدادن !
چه ها گذشت بماند !
اما چیزی که بیشتر برام مهم بود ! ادبیات ی استاد تاریخ روابط خارجی بود !
مثلا :
بترک ! ( یعنی حرفت ُ بزن )
اندازه ی سن ِ خرسه ! ( سن ُ سالی ازش گذشته )
و خیلی کلمات گوهر بار دیگر که الان تو ذهنم نی !
بعدشم رک گفت میخوام از جلسه ی بعد بینتون دعوا بندازم بعدش خودم بشینم کنار حال کنم !
فکر میکنم هر جلسه ی چن تا کشته ُزخمی داشته باشیم !!